ستاره من کجاست

نمی دانم هرچه میکنیم درخت دلمان بی ثَمر شده است
و عشق در این زمانه بدقِلِق چه بی اثر شده است

جلادِ تبر به دست که می رود به سوی درخت نمیداند
چه جان ها که قربانی تفکرِ یک نفر شده است

به خندهِ کودکانِ پاکِ شهرها ترحم نمی شود
از این سکوت طولانی چه گوش ها که کَر شده است

همان کسی که به دل پروراندیَش به مِهر
بیا و بین عَجَب حریفی قَدَر شده است

ستاره من کجایی ، که عمریست دَم نزدم
دل مهجورم همچو منظومه ای بی قَمَر شده است

پادشاه کُفر زِ سرباز پیاده نیز می هراسد
مَلالی نیست همچو ارتشی بی نفر شده است

ستاره من کجایی ، کجایی که ببینی
چه فلسفه های مُضحِکی که عَلَم شده است

زِ جَهل این جماعتِ چِرکینُ منحرف
زمانیست که رَنجِ دلم به رنگِ قَلَم شده است

بگویید ستاره من کجاست نیاید
نیاید که آدمی همچون سنگ شده است

و چه زیبا گفت نرود میخِ آهنین در سنگ
تلخ است بین بد و بدتر جنگ شده است

همان مُهری که با اشک می رویم به حسرتِ سُجود
زِ تزویر اهل دیانت به پیشانیِمان اَنگ شده است

همان رأیی که با عِلم می دهیم به اُمیدِ صعود
به تدبیرِ اهل سیاست کمرنگ شده است

ستاره من کجایی ، که بارشِ باران دِلرُبا
به چترِ عاشقِ تنها چه دلگیر شده است

میان سردیِ روحِ مُردهِ مَردمِ خودپرست
فکر دیدنِ دوبارهِ توست که به جانم اِکسیر شده است

نمی دانم در این عالَم پُر از تنفر و مُضحِک و خشن
ستاره من کجایی بیا ، بیا که خیلی دیر شده است ...!

نظرات