انتظار شاعر

دلم گرفته و می خواهد به آسمان پر بزند
چه می شود اگر همین امشب بی خبر،
با شاخه ای گل بیاید و سر بزند...

مگر چه می خواهم من عاشق
چه می شود اگر مثل قدیم بی ریا،
از دوست داشتنم دم بزند...

هستم ولی بدون او چه کنم
چه می شود اگر با من
فضای عاشقانه ای رقم بزند...

میان کوچه ای پوشیده از برگ درخت
چه می شود اگر این مسیر را آدم
پیاده با عشقش قدم بزند ...

چه رؤیاهایی بسازم برای خودم
چه می شود اگر با احساس
بگیرد و محکم مرا بغل بزند...

چشم در چشم حلقه عشق تنگ تر بشود
چه می شود اگر ناگاه
با طنازی بوسه ای بر لب بزند ...

کتاب دلم را باز کردم نمی دانم
چه می شود، شاید
یکی بیاید که مثل او لبخند بزند...

نمی شود، نمی خواهم، یکی مرا چک بزند
یکی مرا حد بزند
چه باعث شده این فکر امشب به سر بزند...

گویی می خواهد به جان آتش بزند
چه می شود اگر یک مرد
نیمه شب این حرف ها را در خلوت بزند...

مرا ببین و ببین که چه می شود
چه می شود اگر با این شعر
به یادم نیمخندی بر لبانش نقش بزند ..

نظرات