در سپهر رؤیا

رؤیا،
نه استراحت است،
نه توهمی از ذهن،
بلکه رخدادی‌ست از ذاتِ ناپیدای آگاهی،
که در لایه‌های درونی انسان
در تاریکی به تماشا نشسته است.
حضور آن،
فراتر از هر مفهومی‌ست که در دستِ فهم باشد،
و هر واژه‌ای که در آن تلاش کند
تنها به وهمی بی‌سایه بدل می‌شود.

در رؤیا،
وجود از مرزهای «من» عبور کرده،
و به بی‌زمانی پیوسته است؛
آنجا که هر لحظه،
آیینه‌ای‌ست از حضورِ هیچ،
و هر گامی،
گمگشته در جهانِ بی‌نهایت.

رؤیا،
نه آغازی دارد،
نه پایانی؛
بلکه بازتابی‌ست از جهانی که در آن،
مفهومِ «شدن»
و «بودن» از یکدیگر انفکاک نمی‌یابند.
و ما،
در جست‌وجوی حقیقتی که به خودیِ خود نیز وجود ندارد،
سرگردانیم.

در این سپهر،
تمامِ رؤیاها
یادآوری‌ست از آن حقیقتی که به زبانِ بی‌واژه می‌گوید
که هستی،
تنها پرسه‌زنی‌ست در میان خلاء،
و هر آنچه که در آن می‌بینیم،
بازگشتی است از ازلی که فراموش کرده‌ایم.

رؤیا،
نه به‌مثابه‌ خواب است،
که بازتابی‌ست از فراسوی ذهن،
از آنجا که آنچه در رؤیا می‌بینیم،
چیزهایی‌ست که از زمان و مکان
محلول گشته،
و برای ما جز سایه‌هایی باقی نمانده است.

نظرات